سه گانه ای از بهار 93
سلام
یک
عصر یک روز بهاریست. علی و باران را بردم پارک از بس که حوصله شون تو خونه سر رفته بود. بخصوص علی که در بعضی موارد بقدری شیطنت میکنه که مجبور میشیم هرطور که شده ببریمش پارک.
پارک نزدیک خونه حسابی شلوغ بود. باران بغلم بود و دنبال علی راه میرفتم. یک لحظه تو شلوغی پارک علی را ندیدم. یک دقیقه طول کشید و برای من چند ساعت گذشت لحظات غیبت علی... باران را محکم به بغلم چسباندم و با صدای بلند علی رو صدا میزدم. چند نفر نظرشون به من جلب شد. با خودم گفتم ازشون کمک بگیرم. اما نمیدونم چرا کمک نخواستم..موقع ورود به پارک چند جوان بودند که زمین کنار پارک داشتند والیبال بازی میکردند. میگفتم نکنه یکی از اونا علی رو برداشته و برده... بجای این فکرا صلوات نذر حضرت معصومه س کردم... همچنان داشتم چشم میچرخوندم که از دور علی رو دیدم. کنار وسایل ورزشی بود. از دستش عصبانی بودم اما تنها کاری که در اون لحظه کردم این بود که بی اختیار در آغوشش گرفتم... با زبان شیرین بچگانه پرسید مامانی کجا رفته بودی؟! گفتم تو کجا رفته بودی؟
دو
باران عزیز ما الان یازده ماهشه. شب سال تحویل دو دندان پایینش نمایان شد. اوایل اردیبهشت هم شروع کرد چهار دست و پا رفتن... مدتیه خوب غذا نمیخوره. مادربزرگش میگه احتمالا بخاطر ورم لثه های بالاشه. فعلا که همون دو دندان پایین رو داره.
علی الان سه سال و سه ماهشه. سوال رایجش اینه که این چیه؟ باهاش چکار میکنند؟ یکماه قبل هم که دچار اسهال و استفراغ شد و رفت زیر سرم و تب شدید و بیحالی بی اشتهایی و ...
هفته قبل هم جاتون خالی یک سفر سه روزه رفتیم مشهد . علی یاد گرفته که به امام رضا ع سلام کنه. باران هم شد مشهدی باران! البته با این دو بچه مشهد رفتن بدون فرد کمکی مقدور نبود. خاله مهسا و مامان حاجی مثل همیشه یاریمون کردند.علاوه بر مامان حاجی وخاله مهسا بابا حاجی و بابا حجت لطف کردند و همراهیمون کردند...
از این روزهای علی و باران اینکه علی و باران با هم بازی می کنند اما طبیعتا باران جا می مونه و حتی در اثر تنه زدن علی کوچولو با کله میخوره زمین!
الان تو مرحله ای هستیم که اگر حرکت نادرستی از ما سر بزنه و باران رو زیادی تحویل بگیریم علی کوچولوآماده رسوندن هر نوع لطمه ای به باران میشه! برای همین وقتی جایی میریم مثل مهمونی یا همین سفر مشهد امور مربوط به علی بطور کنترات به باباش واگذار میشه. علی هنوز هم وقتی میخواد از باباییش یاد کنه میگه "باباش"! البته این حسادت مقتضای این مرحله از سن و سال علی هست و ما اعتراضی بهش نمی کنیم. به باور ما علی هنوز هم کوچولوست و اندازه یک پسر بچه سه ساله باید ازش توقع داشت نه بیشتر...
سه
این روزا تو روزمرگی و دلمشغولی پایان ناپذیر بچه داری خیلی بیشتر از قبل یاد مرحوم مادرم میکنم.. وقتی مادر میشی بیشتر قدر زحمات مادرت رو میفهمی. این رو بارها به اطرافیانم چه اونها که مادر شدندو چه اونها که مادر نشدند میگم. این روزها بشتر با خودم فکر می کنم که اگر مادرم کنارم بود حتما بیشتر جزئیات کودکی خودم رو ازش میپرسیدم... از زحمتهایی که برای من کشیده بیشتر می پرسیدم. مسلما بچه داری دهه شصت با جنگ ، بمباران، نقل مکانهای ناگهانی بخاطر وضعیت قرمز ، مریضی بچه ها،نبود دکتر و دارو و.... برای پدر ها وبخصوص مادرهای ما دهه شصتی ها دشوارتر بوده اون هم با امکانات محدود آن ایام.
بهر حال مطمئنم اگر مادرم زنده بود این روزها باهاش پر از حرف و خاطره، بدون لحظه ای سکوت میگذشت ...برای زنی مثل مادرم مسلما بچه داری اون هم چهار بچه و همزمان کار بیرون از خانه (معلمی) گفتنی های بسیار و خاطرات ماندگاروجود داره که دربرای همیشه من از شنیدن اونها محرومم... من هنوز ازدواج نکرده بودم که مادرم در سن 57 سالگی از دنیا رفت. روح ایشون و همه مادرهای از دنیا رفته شاد و انشاله عمر پربرکت برای مادرهای عزیزی که درسایه شون بر سر بچه هاشون هست... آمین
باید از پدر هم بنویسم. بخصوص برای من که پدرم بیشتر از یک پدر کنارم بوده در عمر هشت ساله ازدواجم... حسابی هممون و بخصوص علی رو برای همین محبتش بخودش وابسته کرده... کنارم بوده پدرتر از همیشه و من مدیونشم. امیدوارم سایه اش بر سرم باشه و سایه همه پدرهای دنیا بر سر بچه هاشون برقرار باشه...انشاله
ای کاش بتونم روزی خجالت رو کنار بگذارم و دستهاشو بوسه باران کنم... همین...
چند عکس ببینید از علی و باران
باران و آراد در لحظه تحویل سال 93
علی در پارک نزدیک خونه!
باران در حرم مطهر امام رضا ع- صحن جمهوری اسلامی
باران و دختر عمو آوا در چهار ماهگی
باران در حرم مطهر امام رضا ع رواق دارالحجه
باران عسل در ده ماهگی با دو دندان کوچولو!
باران و آراد در نوروز 93 در حال روروک بازی!
داداش علی و باران کوچولو
علی در حرم مطهر امام رضا ع . رواق دارالحجه
باران در حرم مطهر امام رضا ع در حال زیارت نامه خواندن!
علی در حرم مطهر امام رضا ع . صحن آزادی
علی بالای درخت..