علی عزیزمعلی عزیزم، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 17 روز سن داره
باران  عزیزمباران عزیزم، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 13 روز سن داره

علی کوچولو وباران خانوم ما، همه زندگی مامان و بابا

سفرنامه خلیج فارس

1393/11/29 21:23
نویسنده : مامان مونا
1,445 بازدید
اشتراک گذاری

در حدیث زیبایی از پیامبر بزرگوارمان خوانده بودم که نگاه کردن به سه چیز عبادت محسوب میشود قرآن دریا و چهره پدر و مادر... 
و حالا اینجا من کنار ساحل خلیج زیبای فارس و کنارپدر ایستاده ام و سرشارم از لحظات مضاعف اجابت دعا.... 

خدا قسمتمان کرد و اواخر دی ماه عازم بندرعباس و جزیره زیبای قشم شدیم. جای همه دوستان خالی... هوا بسیار عالی بود و دمای هوای 25 درجه دی ماه بندرعباس می چسبید... .

21 ساعت بودن در قطار با دو بچه کوچک دشوار بود و گاهی کلا ما رو از تصمیم مسافرتمان پشیمان میکرد...! ولی این فرشته های کوچولو میدانند چگونه بایدقلبها را تسخیر کرد....حتی گاهی از آدم بزرگها هم بهتر بلدند.... 

**************
علی و باران خوابیده اند. من هم خسته ام.... حساااابی خسته ... اما دلم میخواهد علی را بغل کنم....در لحظات بیداری نمیگذارد بغلش کنم. . بزرگ شده و فرار میکند....ولی باران را هنوز میتوانم در آغوش بگیرم و محکم بفشارم.... فرصتی که چندی بعد هم باران مثل علی از من دریغ خواهد کرد و باید فقط در خواب در آعوش بگیرمشان.... اینها تغییرات دنیای مادرانه است.. نوساناتی که فقط یک مادر معنای آن را میفهمد... 

 

**************
علی تازگیها  در نقاشی یاد گرفته که موقع رنگ آمیزی از خط بیرون نزند. حالا این را داشته باشید.... 

علی دارد مسواک میزند. کاری که تازگیها بهش علاقه مند شده و نمیدانم پدرم چه رازی در گوشش خوانده که خودجوش مسواکش را میزند. حالا دارد با احتیاط مسواک را بالا پایین میبرد و دقت میکند تا دورلبش خمیر دندانی نشود.میپرسم علی جان چرا اینجوری مسواک میزنی؟؟ میگوید:آخه نباید از خط بیرون بزنم....! 

**************

باران تازگیها توسلش به جیغ زدن بیشتر از قبل شده ! و با جیغ زدن حتی در برابر علی به همه خواسته هایش میرسد...! 

 

**************
پسرم علی ! کمتر از یکماه دیگر به تولد 4سالگی ات باقی مانده... چهارسال است که این فرشته کوچک در هوای زندگی ما پرواز میکند... چهارسال است به من مادر بودن را آموخته ای ... چهارسال است صبورتر و بالغترم کرده ای.... و باران پیش از انکه گوش به فرمان ما باشد مرید بی چون و چرای توست.... 
ارزش بودن تو برادر عزیز را باران خوب میداند..اوکه وقتی از مهد میآیی سرخوش و شاد، بصورت خودجوش میرقصد...!

**************

 
پی نوشت 1: وقتی مادر باشی و درگیر با دو بچه کوچک ،حتی نگاه کردن به لیوان چای داغ روی اپن که برای خودت ربخته ای و  رفته  رفته سرد میشود هم به اندازه نوشیدنش لذت بخش است..!

پی نوشت دو: باران چند تا لی لی (کلیپس) داری؟ لی لی.. دو!!

 

 

 

باران در خلیج فارس !

 
در قطار...
هواپیما سازی با لگو کار علی کوچولو
دسر موز محصول مشترک مامانی و علی کوچولو!!
نقاشی رنگین کمان علی کوچولو
 
خداوندا  .... فرزندانمان را روشنی بخش دیدگانمان قرار ده... سوره مبارکه فرقان ایه 74 ... آمین
 
 
پسندها (12)

نظرات (33)

مامان ریحانه
29 بهمن 93 23:09
به به مونای عزیزم بعد از یک غیبت طولانی اومدی اونم با یه پست پر و پیمون خانومی همیشه به گردش و سفر اونم سفر به خلیج فارس خوش به حالتون در وصف دریاهای جنوب شنیده ام که خیلی تمییز هستند و آروم وای که چقدر دلم آرامش دریا رو می خواد بی هیچ دغدغه ای فدای دو کوچولوی شیرین بشم من که با طولانی بودن سفر بازهم پای به پای شما بوده اند و لذت سفر را برای شما دو جندان کرده اند عکسها زیباست و آرامش دریا در این عکسها کاملا مشهود عزیزم زیباییهای دنیا را دریاب در کنار فرزندان عزیزت که امیدوارم همه ی روزها برایت زیبا باشند
مامان مونا
پاسخ
سلام دوست مهربونم. درسته ریحانه جون سفر به دریای جنوب واقعا دلچسبه ... این دو کوجولو هم که رکورد زدن با این همسفری و البته لحظاتی هم ما بزرگترها کلا از سفر پشیمون میشدیم!! امیدوارم بزودی شماهم به یک سفر دریایی ! برید درکنار پوریا و نازنین زهرای گلم.
مامان ریحانه
29 بهمن 93 23:12
فدای علی و باران کوچولو بشم من که آنقدر به هم وابسته هستن و لحظات قشنگی در کنار هم دارن واسه علی کوچولومون که حواسش هست هیچ چیز از خط بیرون نزنه و این بوسا واسه باران جونم که آنقدر عاشقانه برادرشو دوست داره
مامان مونا
پاسخ
فداااااای تو دوست عزیزممممممم . منم برای تو و دختر گلت حساااابی بوووووس میفرستم
♥مرجان مامان آران و باران♥
30 بهمن 93 1:43
همیشه به گردش عزیزمممم عکسا خیلی قشنگ بودددد ایشالا همیشه شاد باشید دوست خوبممم ببوس دوتا دسته گلای خوشگلو
مامان مونا
پاسخ
سلام مرجان گلمممم. ممنون از حضورت. امیدوارم شماهم در کنار آران و باران گلم شاد و خوش باشین و با بچه های گلت همیسه مسافرتهای خوب و پرازخاطره های خوش داشته باشین ...
مامان کیانا و صدرا
30 بهمن 93 9:09
سلام مونا جونخوش به حالتون!!!خلیج فارسخیلی دوستش دارم.دریای عمانو دیدم ولی خلیج فارسو نهخیلی خوشگله آبی دریا و به قول ریحانه جون آرامششخو شحالم که به سلامتی رفتین و برگشتین و بهتون خوش گذشته
مامان مونا
پاسخ
سلام نازنینم. بله مادر خوش ذوق. آرامشش بی نظیره. هرچند اقامت کوتاه مدت ما همراه با بچه داری توام بود و نشد این آرامش روخیلی درک کنیم ! ولی باز سفر با همه سختیها برای تغییر روحیه آدم خوبه. امیدوارم شماهم سفرهای خوشی داشته باشین با بچه های گلتون.
مامان کیانا و صدرا
30 بهمن 93 9:10
راستی چه جالب علی جون خیلی احساس بزرگی میکنه و حاضر نیست بغلش کنینپسر ما که بزرگتر هم هست یکسره به بغل ما نیاز داره خواهر!!!!
مامان مونا
پاسخ
ممنونم خواهر... چرا عزیزممممم...علی هم وقتایی که بیرون میریم و خسته میشیم بغل میخواد اما تو خونه و در حال بازی نمیذاره بغلش کنم و ببوسمش...!بهرحال منم که همش نمیشه باران رو بغل کنم و ببوسم یه وقتایی دلم میخواد علی رو هم بغل کنم که نمیداره !!
مامان کیانا و صدرا
30 بهمن 93 9:12
و آفرین به علی عزیز که مسواک میزنه و مهمتر اینکه از خطم بیرون نمیزنهباران جونم هم خوب قدر داداش جونو میدونه میبوسمت خوشمل خاله
مامان مونا
پاسخ
مرسیییی خاله مهربون. علی اوایل زیاد علاقه ای به مسواک زدن نداشت. چندشبه بهتر شده... در مورد بیرون نزدن از خط هم داشتم به این فکر میکردم چه خوبه همه ما در راه راست زندگی، حواسمون باشه از خط بیرون نزنیم!
الهام
30 بهمن 93 12:04
سلام مونا جون رسیدن بخیر دوست خوبم پس بگو چرا مدتی نبودی خوشحالم که غیبت تون به شادی بوده من بندرعباس رفتم چندین سال پیش ولی قشم نرفتم آخه اصلا اهل خرید یک جا نیستم ولی با دیدن تصاویر شما دلم قشم خواست! عکس های زیباتون نشان از آن دارد که خیلی خیلی به شما و بچه ها خوش گذشته لحظات تون همیشه خوش باد عزیزم
مامان مونا
پاسخ
سلام الهام عزیزمممممم. ممنون دوست خوبم. حتما اگه تونستید بندرعباس برین مسلما با وجود پسر آقایی مثل علیرضای ناااازم بهتون حسابی خوش میگذره. گشت و گذار در قشم و ساحل زیبای اون و جنگلای حرا ( مانرفتیم جنگلا رو) جدای از مقوله خرید از ویژگیهای قشمه. عکسای من که به هنرعکاسی شما نمیرسه ....
الهام
30 بهمن 93 12:07
فدای علی جون که خودجوش مسواک می زنه و اصرار داره از خط بیرون نزنه خواهر اون چیزی رو که پدر به علی جون گفته به ما هم بگو تا بچه هامون خودجوش مسواک بزنند و در مورد این که آغوش شون رو از ما دریغ می کنند موافقم و مخصوصا پسرها زودتر این کار و می کنند برای همین من همیشه فرصت رو غنیمت می شمرم و علی رضا رو حسابی می فشارم آفرین به کارهای خلاقانۀ علی جون ببوس بچه ها رو از طرف من مونا جونم
مامان مونا
پاسخ
ممنون استاااااد عزیز.راستش خواهر نمیدونم پدرم چی به علی گفت!!البته علیرضای خوب ما خیلی آقاست و به حرف مامانش گوش میده ....تا فرصت هست علیرضای خوشگلمممم رو حسااااابی بغل کن که بعدها بخصوص بقول خودت پسرها نمیذارن .... شماهم پسر گلم رو حسابی ببوووووس
مریم مامان آیدین
30 بهمن 93 13:28
سلام مونا جون....خوبین عزیزم به هب چه سفر دلچسبی تو زمستون بهارو تجربه کردین عکس های دریا رو که دیدم باورم نشد تو زمستون بشه به اب زد....چه هیجانی دارن بچه ها...الهی من تا حالا با ایدین با قطار جایی نرفتم...میدونم اولش حتما دوست خواهد داشت و تو مسیر باید سخت باشه...تازه شما که دو تا فرشته هم دارین.....خسته نباشی مامانی راستی نوشتی باید تو خواب علی رو بغل کنی ولم گرفت...یعنی یه روزی من هم تنها فرصتم همین لحظات خواب خواهد بود؟ اینجا و تجربه مامان ها خیلی چیزها یادم میده...هرروز....یه چیزی برای دونستن قدم بعدی...گاهی میترسم و گاهی خوشحالم که حداقل بیشتر فرصت دارم برای لذت بردن که تو جهل نگذرونم این دورانو....اینو مدیون تجربه های شما عزیزانم الهی همیشه خوش باشین و به گردش عزیزم ببوس دسته گل هاتو دوستم
مامان مونا
پاسخ
سلام مریم جون. خوبی عزیزم؟متشکرم که به ما سرزدی. بله دوست خوبم. هوا تمییز و بهاری بود. حتما مسافرت با قطار رو با ایدین جوونم تجربه کنید. ماشاله آقاست آیدین و همکاری میکنه... اینکه علی نمیداره بغلش کنم و دایم فرار میکنه شاید به دلیل وجود باران باشه. البته علی بیرون که میریم و خسته میشه از پیاده روی میگه خسته شدم،بغلم کنید. اما کلا نسبت به بچه های همسن و سال و تک فرزند طبیعتا به من و آغوش من وابستگی آنچنانی نداره و باید بزور لحظاتی بغلش کنم و بوسش کنم!! در مورد تجربیات مادرانه شما لطف داری من هم از شما و سایر دوستان خوب وبلاگی ام و شما تجربیات زیادی یاد گرفتم.... خیلیییی... ازت متشکرم.... آیدین خیلی بیشتر از اونی که علی به مت وابسته باشه به شما وابسته است چون دربست در اختیارشی وشاید حالا حالاها در آغوش گرمت جا خوش کنه....انشاله... روزگارت شاد باد دوستم...
مامانی
30 بهمن 93 13:38
سلام مونا جوون اخی دررررریا.... چقدر شیرینه نوشته هاتون مسافرت با قطار سختیای خودشو داره ولی میچسبه ها پسرکمون عاشق قطاره باید یه سفر قطاری بریم مثل اینکه دخترها تنها صلاحشون جیـــــــــــــــــــــــغه خوش باشید و همیشه به سفر
مامان مونا
پاسخ
سلام مامانی عزیز. انشا.... شماهم بزودی یه سفر برین کنار دریا بخصوص حالا که پسری هم دوست داره باقطار عازم سفر بشید....خوش بگذره.... در مورد جیغ زدن هم همه تسلیمیم در مقابل جیغهای آنچنانی باران!! لحظاتت لبریز آرامش
مامانی
30 بهمن 93 13:39
چقدر قشنگ وصف کردین و کنار هم گذاشتین حدیث و موقعیت خودتونو...
مامان مونا
پاسخ
لطف داری مامان خوش ذوق. انشالا همه دعاها برآورده به خیر بشه.....
سمیرا
2 اسفند 93 7:01
چه خوب کردید..همیشه به سفر و گردش بانو جان...ماشالله جوجه ها دارن بزرگ میشن
مامان مونا
پاسخ
سلام سمیراجان.متشکرم
آرزو
2 اسفند 93 9:18
سلام موناجونم، آرزومی کنم همیشه کنار این دوکوچولو وخانواده محترمتون شادوخوشحال باشید. عزیزم مثل همیشه دست نوشته هات عالیه. دوستتون دارم
مامان مونا
پاسخ
سلام آرزوی عزیز.مرسی ازلطفت.... لحظاتت لبریز شادی باد....
مامانی
5 اسفند 93 14:43
سلام مونا جون من مامان ریحانه ام از اشنایی دوباره تون خوشحاللللم
مامان مونا
پاسخ
سلام عزیزممم. منم خیلییییی از آشناییتون خوشحالم مامان مهربوووووون
مامان مبینا
9 اسفند 93 23:40
مونا جان سلام واااااااااااااای منو ببخش خواهری اصلا ب کل فراموشم شده بود لینکت کنم الان لینکت میکنم عزیزم
مامان مونا
پاسخ
سلام دوست گلمممم. اختیار داری. شما همه جوره در قلب ما جاداری....
مامان مبینا
9 اسفند 93 23:42
مونا جان ایشالله همیشه ب خوشی وسفر چقد خوب ک مسافرت خوش گذشته اره واقعا با دوتا وروجک مسافرت سخت میشه اما فوق العاده خاطرانگیز میشه
مامان مونا
پاسخ
لطف داری دوست نازنینممممم
مامان مبینا
9 اسفند 93 23:45
چقد برام جالب بود خواهری ک علی جان از بغل کردن فراریه ی دنیا بووووووووس واسه عسلچی خاله ومامان مهربونشون.
مامان مونا
پاسخ
لطف داری. البته علی خسته که میشه مثل همه بچه ها بغل میخواد و در این میونه سعی میکنه خواهرش رو هم بغل کنه!! منم یه عالمه میبووووسمتون
مامان مبینا
9 اسفند 93 23:48
مونا جانم مبینای ما هم مثل باران چنان جیغای بنفشی میکشه ک گوش ادم کرررررررررررررررررر میشه تو رو خدا خواهری راهی پیدا کردی منم خبر دار کنیااااااااااااا بـــــــــــــــــــــــــــــــوس
مامان مونا
پاسخ
پس شماهم مثل ما سرگرمین با جیغای بنفششششش!!!! فکر کنم ماها دور از جون شما دچار مشکل شنوایی بشیم با این جیغا!! بوووووووس برای مبینا و مامان مهربووووونش
مامان مهراد
10 اسفند 93 10:09
فدای علی آقا بشم که در مقابل خواسته های خواهر کوچولو ش اقایی میکنه ...قربونش بر م که حواسش هست که از خط بیرون نزنه. فدای کلوچه بارونی بشم من که دو تا لی لی داره..... همیشه ه گردش ها... خوش به حالتون تو چه فصلی هم رفتین قشم.... وای که چقدر حوس کردم...
مامان مونا
پاسخ
سلام مامان مهری جوووون. لطف داری خواهر. اما همیشه این آقایی برقرارنیست! باران هم کلمه لی لی به معنای کلیپس رو دو سه هفته ای هست یاد گرفته.... مهراد عزیزمممممم رو ببووووووس
مامان مهراد
10 اسفند 93 10:10
برای باران و علی عزیزمبرای باران و علی عزیزمبرای باران و علی عزیزمبرای باران و علی عزیزمبرای باران و علی عزیزمبرای باران و علی عزیزمبرای باران و علی عزیزمبرای باران و علی عزیزمبرای باران و علی عزیزمبرای باران و علی عزیزمبرای باران و علی عزیزمبرای باران و علی عزیزمبرای باران و علی عزیزمبرای باران و علی عزیزمبرای باران و علی عزیزمبرای باران و علی عزیزمبرای باران و علی عزیزمبرای باران و علی عزیزم
مامان مونا
پاسخ
ممنونم خاله مهربوووون
مامان مبینا
11 اسفند 93 17:13
مونا جان منم اپیدمممممممممم بوووووووووووووس واسه عسلچهای خاله
مامان مونا
پاسخ
سلااااام. اومدمممممم
مامان فاطمه
12 اسفند 93 2:03
سلام وبتون خیلی عالیه...مطالبشم خواندنی ومفیدعلی جون وباران جونی گل سر سبد،وبتون رو زیباترش کردنخدا حفظشون کنه
مامان مونا
پاسخ
سلام مادر مهربووون. اومدم وبت و دختر گلتتتت رو دیدم. خدا حفظتون کنه. بازمیام پیشتون
فرزانه
12 اسفند 93 12:27
سلام مونا جون ببخشيد كه چندوقته سر نزدم آخه فكر ميكردم وبلاگتو به روز نكردي! واي چه عكساي قشنگي و البته از اون قشنگتر، دو تا وروجك تو عكسا هستن كه ماشالله روزبه روز بر زييباييشون اضافه ميشه خدا حفظشون كنه ايشاله هميشه به مسافرت و تفريح باشيد
مامان مونا
پاسخ
سلام فرزانه جون. خوبی عروس خانم. ممنونم از لطفت. چشماتون قشنگ میبینه. انشاله شماهم در کنار همسرعزیز سلامت و خوش باشین و سفرهایی برین که بیشتررررردبهتون خوش بگذره....
مامان مبینا
12 اسفند 93 20:03
مونا جان سلام خودت خوبی؟بچها خوبن؟ از دور میبوسمتون
مامان مونا
پاسخ
سلام دوست باوفاااااا.منم از دور تو و مبینای ناااازمممممم رو میبوسم....
الهه مامان مبین
13 اسفند 93 11:58
خصوصی بیا دوست خوبم
مامان مونا
پاسخ
اومدممممم
♥ایدا♥
13 اسفند 93 14:26
عکسا عالی بود پسر کوچولوتونم خیلی بامزه شیرینه و البته خوشگله فداش شم به منم سربزنید اپم
مامان مونا
پاسخ
سلاااااام آیداجوووووون. مرسی. اومدم....
ساتین
15 اسفند 93 22:29
واسه ی همین تغییرات و بالاخص فرار کردن از بغله که بچه ی زیر دو سال رو خیلی دوست دارم ، قشنگ میتونی بغلش کنی ، ببوسیش ، راحت بخندونیش ولی امان از وقتی که بچه بزرگ تر میشه )(
مامان مونا
پاسخ
سلام دوست خووووبم. بچه در هرسنی یه شیرینی خاص داره....
مامان مبینا
16 اسفند 93 23:43
مونا جان خوبین؟خوشین؟بچها خوبن؟ از طرف من ببوسشون عزیزم
♥ایدا♥
27 اسفند 93 10:49
. سلام به قاصدکهای خبر رسان که محکوم به خبرند و سلام به شقایقهایی که محکوم به عشقند و سلام به شکوفه هایی که با شکفتن خود خبر از بهار میدهند عید نوروز مبارک من ................................................................. من اپم خوش حال میشم بهم سربزنید پسر خوشگلتو هم ببوس
مامان مونا
پاسخ
تقدیم به آیدای مهربان و عزیزم
آرزو
12 فروردین 94 19:46
همیشه به گردش و سفر باشید ممنون که اومده بودی پیشمون به وبلاگمون سر زدی بووووس واسه عزیزای دل خاله باران و علی
کوچه پنجم
20 فروردین 94 22:10
مرحوم حاج میرزا اسماعیل دولابی: ﻫﯿﭽﻮﻗﺖ ﻭﺍﺭﺩ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﻫﯿﭻ ﺁﺩﻣﯽ ﻧﺸﻮ ﻭ ﺯﯾﺮ ﻭ ﺭﻭﺵ ﻧﮑﻦ، ﺣﺘﯽ ﻋﺰﯾﺰﺗﺮﯾﻨﺖ! ﺯﯾﺒﺎﺗﺮﯾﻦ ﺑﺎﻏﭽﻪ ﺭﺍ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺑﯿﻞ ﺑﺰﻧﯽ، ﺣﺪﺍﻗﻞ ﯾﻪ ﮐﺮﻡ ﺗﻮﺵ ﭘﯿﺪﺍ میﮑﻨﯽ
ĸoѕαr
4 اردیبهشت 94 17:16
سلام خاله مهربون خوبی خاله عزیز؟ نینی نازتون چیکار میکنن؟ خدا برات نگهش داره ووووییییی چه خوشگله قربونششششش از طرف من ببوسش گلم زود زود بهمون سر بزنین عزیزم با نظرات شما من کلییییی انرژی میگیرم منتظرتونیماااا
مــــامــــانی
8 دی 94 19:11
سلام عزیزم... خوش حال میشم به وبلاگ ما هم سر بزنی و تو این جشواره تولد 5 سالگی نی نی وبلاگ که شرکت کرده ستایشم بهش رای بدی... کد ستایش 29 هست ... برای رای دادن بهش هم باید 29 رو ارسال کنید به 1000891010 وشحالمون میکنی! البته بگم که رای دادن اصلا مهم نیس من اومدم تا باهم دوست باشیم پس به وبلاگمون سر بزن