مادرانه های من ....
هو المعشوق حسب حالی ننوشتیم و شد ایامی چند ... |
. . . و اما اتفاقات این چند ماهه:چند تا مسافرت داشتیم که گاهی مترقبه بودند و گاهی غیرمترقبه!! و البته ضمیمه کنید به هر مسافرت بیماری این دو کوچولو رو که ما رو از مسافرت رفتن پشیمون میکرد !! دو بار شمال رفتیم که هر دو بارش ناگهانی و بدون قصد قبلی بود.یه بار با عمو مجید رفتیم و یه بار با خاله میترا . تو خرداد هم رفتیم همدان پیش خاله میترای گل. تولد دو سالگی باران عزیزمون هم 23 تیر بود و تو ماه رمضون قرار گرفته بود و داداش علی برای آبجی خانوم یه کیک خوشگل و خوشمزه خرید.باران الان به طور دست و پاشکسته حرفهاشو میزنه و عموما به علی بینوا زور میگه!! و علی از خرداد دوباره به مهدکودک میره . این روزهاعلی و باران و البته بخصوص باران سی دی های موزیکال رنگین کمان و چرا و عموهای فتیله و عمو پورنگ .... رو گوش میدن و گاهی با نوای ترانه همخوانی میکنند . باران یه ترانه از این سی دی ها رو خیلی دوست داره و اون به قول خودش به اسم مودبید هست . خانم مجری میپرسه مودبید ؟بله . منظمید ؟ بله و .... باران این " بله " ها رو با شورو حرارت پاسخ میده !! و البته به همه این سر و صداها اضافه کنید دعواهای خواهر برادری رو که همیشه جریان داره و در این میونه ، باران به هیچ وجه کوتاه نمیاد!! و اما لحظاتی هم هست که این خواهر و برادر با هم مهربون هستندو علی کوچولوی عزیز ما چتر حمایتی خودش رو بر سر خواهر کوچولوش باز میکنه . از جمله : عصر یه پنجشنبه مرداد علی قرار شد با پدرش و دوستای پدرش برن تنگه واشی . خلاصه علی و به دنبالش باران رفتند پارکینگ و مشغول جمع و جور کردن وسایل و جاسازی اون شدند. بابایی خواست ماشین رو از پارکینگ بیاره بیرون و از بچه ها خواست کنار در پارکینگ وایسند و اصلا پشت ماشین نباشند که خطرناکه . من اینجا رو از پنجره آشپزخونه که به حیاط و پارکینگ مشرفه داشتم میدیدم . علی دو دستش رو دور بازوهای باران گرفته بود و کنار در پارکینگ وایساده بود و باران هم خودش رو به طور کامل درپناه برادرش قرار داده بود تا ماشین از در پارکینگ خارج شه. پناه دادن و پناه گرفتن این دو کودک معصوم من رو شدیدا تحت تاثیر قرار داد و دیدم در کنار همه دعواها و لجبازیها و ...که با هم میکنند بموقعش به هم پناه میارند . خستگی زیاد من با دیدن این صحنه در رفت . و البته دعا میکنم که همواره تو زندگی شون تکیه گاه محکمی برای هم باشند . ان شاله . باران عزیز در 22 ماهگی از شیر گرفته شد و شاید علت اصلی مریض شدنش همین باشه . علی و باران کل ماه رمضون رو مریض بودند . باران کوچولوی عزیزمون 7 یا 8 تا آمپول زد و تبی که اصلا کم نمی شد . خلاصه ما تابستونمون بیشتر باسرماخوردگی این دو گذشت و من به تجربه دریافتم که سرما خوردگی فصل تابستون مقاوم تره و دیرتر خوب میشه تا سرماخوردگی فصل زمستون . امیوارم همه بچه های کوچولو هیچوقت مریض نشن . . . . . در ادامه ببینید عکسها رو . توضیحات بیشتر ازحال و احوال ما در زیر هر عکس ذکر شده .. |
علی عزیزم در حال شطرنج بازی . این روزها عاشق این بازیه و با باباش بازی میکنه
باران کوچولو با خاله مهسا رفته پارک . عکس با جلوه های ویژه است !
چند عکس از باغ پرندگان در خرداد 94
باران خانم در حال بالا رفتن از پله های سرسره
دو عکس بالا و پایین علی در دنیای بازی . اردیبهشت 94
علی کوچولو در راه برگشت از دنیای بازی روی پل عابر پیاده اتوبان صیاد داره با تفنگ آب پاش آب می پاشه روی ماشینها !!
دو عکس بالا و پایین علی- باران و آوا در روستای میم قم
علی کوچولو و باران کوچولو در زمین بابا حاجی - قم
بچه ها و بابایی رفتن شتر سواری ! قم
باران خانم گل در حرم کریمه اهل بیت س نایب الزیاره شماست ....
باران در همدان - پارک مردم
علی و آریا -همدان-پارک مردم
باران و حلما دختر خاله پروانه
باران در ساحل بابلسر - خرداد 94
آوا و باران در آغوش عمو مجید در دریای خزر - ساحل بابلسر.
علی داره یه چیزی رو در دور دستها نشون خواهرش میده !!
بچه های گل در باغ پردیس - محل کار بابایی
کیک تولد 2 سالگی باران که از طرف داداش علی تقدیمش شده !
بچه ها و بابایی درحال بازی با یه اردک . لنگرود . تعطیلات عید فطر
پیش به سوی دریای نه چندان آرام!! آریا-علی-آراد-باران
علی و آریا و هیجانی دریایی!
نمایی زیبا از شهر رامسر که به استقبال باران تابستانی میرود و ما مهمان بارانی شدید شدیم - تجربه باران و هوایی سرد در مرداد!
داریم میریم ارتفاعات بالاتر رامسر-علی و پسر خاله آریای مهربون.
باران و آراد-ساحل رامسر.
باران خانوم مهمون خاله مهسا!
آرامش خواب کودکان یافت نشدنی است....
باران و پارک رفتن های شبانه!علی در سمتی دیگربا امیر مهدی مشغول بازیه
علی و پسرعمو امیر مهدی در پارگ مجاور دریاچه خلیج فارس(چیتگر)
بچه ها در تولد پسرعموی عزیز امیر مهدی. شهریور 94
علی عزیزم در حرم کریمه اهل بیت حضرت فاطمه معصومه س.
داداشی،آبجیش رو گذاشته روی پاش و داره میخوابوندش!
در اینجا هم داداش علی مهربون دختر عمو آوا رو روی پاهش خوابونده.
علی عزیزم در مسجد مقدس جمکر ان
بچه ها در دپارک مشغول بازی و باران کوچولو در حال تشویق علی آقا.
و این هم علی وآریا در کنار دوچرخه اهدایی مامان حاجی و باباحاجی که زحمت کشیدند و برای علی خریدند.متشکریم.علی هم بعضی روزها باهاش تمرین میکنه.
ممنون که نگاهتون رو به ما هدیه کردید . با سپاس از همراهی همیشگی شما دوستان ...
پی نوشت : دو سالگی باران یعنی یه عمر تجربه برای من بی تجربه!! .شیرینی دخترکی که روز بروز شیرین تر میشه . و مظلومیت پسرکی که میدونم هنوز کوچولوست ولی بزرگتر از سنش باید رفتار کنه . بچه های همسن و سال علی که هنوز تک فرزند هستند اطرافیان توقعات کمتری ازشون دارند ولی علی کوچولوی من گاهی به ناچار باید بزرگتر بشه و بزرگوارانه برخورد کنه .... برادری که میدونم خواهرش رو در دنیای کوچیک خودش سخاوتمندانه و معصومانه دوست داره و در این میانه منم که گاهی در مقابل این همه پاکی و معصومیت کم میارم....فرشته های کوچولوی من ! امیدوارم بتونم مادری ام رو روز به روز بهتر کنم . و یه دعا ؛ خدایا میدونم و متشکرم که همیشه کمکم میکنی ....
این مادری پر عیب و نقص رو از من بپذیر ....
پایان نوشت : فرشته های کوچولوی من اگه دیر به دیر مینویسم و بروز میکنم چون حس میکنم باید در هر پست از مادرتر شدن خودم هم بنویسم . باید پخته تر شده باشم . باید بتوانم شما را بهتر در مسیر زندگیتان همراهی کنم. وگرنه که ..عکسهای شما و معصومیت نگاهتان بروزترین زیبایی دنیاست...