علی عزیزمعلی عزیزم، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 19 روز سن داره
باران  عزیزمباران عزیزم، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 15 روز سن داره

علی کوچولو وباران خانوم ما، همه زندگی مامان و بابا

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست....

1394/10/11 18:09
نویسنده : مامان مونا
1,002 بازدید
اشتراک گذاری

- یک


السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا ع 

...سلام کن امام رضا ع . دستتان را می گدارید روی سینه و به رسم ادب تعظیم میکنید و میگویید سلام ایمام رضا .... 
و من اطمینان دارم آقای رءوف ، سلام معصومانه اتان را به زیباترین وجه پاسخ میدهند.... مهر ماه بود که با باباحجت و خاله مهسا رفتیم مشهد . و چه دل آدم میلرزد از این جمله ... رفتیم مشهد تازگیها اعتقاد پیدا کرده ام که هر سفر باید یک جایش به زیارت ختم شود .. و اگر زیارتی نباشد انگار سفر چیزی 
کم دارد . ایامی که مشهد بودیم مصادف بود با روز عید غدیر . روزهایی که مشهدی سریع می گذرد بخصوص که من و خواهرم اکثر اوقات به جای زیارت نامه خواندن و زیارت کردن دنبال این کوچولوها بودیم که گم نشوند ..... روز آخر ما بزرگترها بودیم و زیارت نامه هایی که ناقص و نیم خوانده ، باقی مانده بودند....و در این میان عمیقا دل خوش کرده بودیم به معصومیت و آبروی این کوچولوهای بی گناه نزد آقای مهربانی ها ... 
(عکسهای مشهد رو تا جایی که تونستم ویرایش کنم گذاشتم .و بیشتر به این خاطر که شما خواننده عزیز هم زیارتی مجازی کنید . ان شا.... بزودی روزی خودتون بشه . ) 

 

- دو - باران 
رد میشوی و بدون مقدمه میگویی دوستت دارم و من رو میی بوسی .... دستم ... صورتم .... و من فقط گاهی موفق میشوم محکم بغلت کنم و دندونهایم را از شدت ذوق به هم بفشارم و بعد محکم ببوسمت .... 
3 ماهی است که مهد میروی.... و گاهی گزارش وقایع مهد را میدهی . البته از مهد هم برایم عکس هایت را میفرستند . هنگام برگشت اولین حرفی که میزنی این است: رفتم مهد کودک . انگار که بخواهی خبر جدیدی راباذوق بازگو کنی .... - باران فردا میری مهد ؟ - نه نیمیرم مهد . پیش تو بمونم .... 


- سه - باز هم باران


بازیها و دعواهایتان برقرار است....باران می رود و یک اسباب بازی نو و تازه را که مال علی هست پیدا میکند... با شیطنت میاورد جلوی چشم علی و میگوید : علی .... ایتی (این یکی) ببین . و بعد علی بدو و تو بدو و ... و اعتراض علی و جیغ و داد و ....
باران این روزها بسیار به شعر خواندن و تکرار شعر علاقه دارد و هر شعری برایش بخوانم با من هم نوایی می کند . این روزها خودم یک پا خواننده اشعار کودکانه شدم !! سوره های کوتاه قرانی که قبلش خودکار میگه : دسنها پشت ! و خودش دستها را از پشت در هم قفل می کند . 
صدایش می زنم : باران ! پاسخ می  شنوم : دانم (جانم ) ....! 
چند روز قبل داشت با خودش بازی میکرد یکباره با صدای بلند گفت : بچه های خاله نرگس ! نداشی (نقاشی) بکشن!! حتما روایتی از گفت و گوهای مهد بود...  با سرویس مهد میرود و برمیگردد . و گاهی اوقات هنگام برگشتن با ماشین آقای زارع(همان سرویسش) به او می گوید برود منزل خاله مهسا ... و البته گاهی روزها که خاله مهسای مهربان زود برمیگردد منزل ، باران پس از بازگشت از مهد ، مهمانش میشود . . میخواهیم برایش سارافون و کفش بخریم . میگوید نیمیخوام . خودم دارم !! چه دختر قانعی ...! و تازگیها تحت تاثیر رفتن به جشن عروسی عمو محمد (پسرعموی من) چادر ومقنعه سفیدش را می پوشدد و میگوید عروس شدم !! یا من دارم لباسم را برای مهمانی رفتن عوض میکنم با شوق مب گوید : مامان عروس شدی ؟!!!

و "یه فکری تو سرمه" .... تکیه کلام جدید علی .

 

 

ان شا.. که همیشه فکرهای خوب در لحظه هایتان جاری باشد . 

با تشکر از همراهی تان ....

 

 

- پی نوشت 1: دیگر شرح حال ویروسهای از خدا بی خبر و سرفه های مکرر و شب نخوابی ها و غصه خوردن هایم از مریضی این طفل معصومها را نمی نویسم .... 

- پی نوشت 2 :دعوای ورژن جدید : بر سر مالکیت هر چیزی دعوایشان میشود . و آغاز گر ابن دعواها هم عموما باران است و بخوانید آخرین ورزن دعوا را : 

- مامان منه 

-مامان خودمه 

- نخیر مامان تو نیست مامان خودمههههههه 

من !!! .... 

 

ر

انتهای تصویر پید کنید زایران کوچولو رو ......

 از این در بفرمایید ضریح منوره ....

ایوان طلا عجب صفایی دارد...

 حی علی الصلوه و وضو !

 خداحافظ امام مهربانی ها ....مسیر برگشت در قطار.

کتابخوانی بچه ها . پارادوکس جدیت علی و لبخند باران..

 

السلام عیک یا اباعبدالله الحسین ع ....

عکس های آتلیه مهد کودک 

السلام علیک یا فاطمه معصومه س - قم در شبهای آخر صفر . 

 

پسندها (7)

نظرات (15)

مامان ریحانه
12 دی 94 0:03
سلام مونا جونم اول شب پست معنوی و زیباتو خوندم به همراه تصویر زیبای کوچولوهای نازنینت اما فرصت نشد کامنت بذارم خوشا به سعادتت دوستم که زائر حرم مطهر آقا امام رضا بودید زیارتتون قبول مونای گلم
مامان ریحانه
12 دی 94 0:09
فدای شیرین زبونیهای خانوم طلا که قند تو دلم آب شد از خوندنشون قربون دانم گفتنش عروس بشی ایشالله عروسک خوشگل عکسها خیلی قشنگن دو تا فرشته ی معصوم و پاک در جوار حرم آقا الهی که آقا امام رضا حافظ دو تا گل قشنگت باشه مونا جونم قربون چادر و مقنعه سر کردنش بره خاله باران ناز نازی خیلی ناز شدی عسلم علی هم با عینکش خیلی قشنگ شده عینک بهش میاد خدا کنه چشماش زودتر خوب بشه و دیگه نیازی به عینک نباشه می بوسمتون عزیزای دلم
مامان ریحانه
12 دی 94 0:35
مونا جونم خصوصی
مامان مهراد
12 دی 94 10:40
سلام مونا جون. خوشحالم از اینکه با این مشغله باز هم آپ می کنیم و ما میتونیم لحظه های شیرین با هم بودن و خواهر برادری باران و علی رو ببینم. خیلی خیلی جالبه. نمیدونی چقدر هوس بچه دوم و داشتن این شیطنت ها و خنده ها رو کردم. زیارتتون قبول. یه دنیا ممنون که ما رو هم مهمون صحن و سرای بی همتای آقا کردی.
مامان سمانه
12 دی 94 20:11
عزیزم هواسم نبود مز رو خصوصی برات بزارم لطفا پاکش کن
مامان ریحانه
13 دی 94 2:11
سلام مونا جونم مونا جون خصوصیت رسید یک دنیا ممنون برای همه ی دعاهای خوبت جواب دادم یعنی چیزی حدود یک مثنوی هفتاد بند نوشتم ولی متاسفانه حواسم نبود کپی بگیرم اومدم ارسال کنم یهو چشام گرد شد دیدم نت قطع شده حالا نمیدونم برات ارسال شد یانه اگه شده باشه چه بهتر اگر نه که انشالله تو یه فرصت مناسب دیگه جواب میدم پیام پر از مهرتو شب به خیر دوست عزیزم روزگارت به خیر و خوشی برای همیشه
مامانی
14 دی 94 9:56
سلام مونا جونم خوبی؟ بچه ها چطورن یه غالمه دلم تنگولیده بئد واسه بچه ها ماشاا... علی عزیزم روز به روز بزرگتر و مرد تر میشه و باران کوچولو هم شیرین و خوردنی همیشه به سفر و زیارت دوستم زیارتتون قبول این مریضی ها و ویروسها امسال همه جا رو پر کرده عکسها عالی چه دلبری میکنه باران کوچولو خوووودااااا مونا جون هر دوتا رو میفرستی مهد؟
مامان ریحانه
17 دی 94 21:19
مونا جون نمی دونم چرا خصوصیم ثبت نمیشه ؟
مامان ریحانه
21 دی 94 1:49
مونا جون خصوصی
مامان ریحانه
28 دی 94 1:14
خصوصی عزیزم
مامان ریحانه
7 بهمن 94 23:40
خصوصی مونا جونم
زهره مامانی فاطمه
10 بهمن 94 8:17
سلام بر مونای مهربون ودسته گلهای نازش انشااله همیشه به زیارت وسفر عزیزم نگو خواهر نگو از این زیارتهای نصفه ونیمه میبوسم روی ماه باران عزیزو علی جان رو
هدیه
19 بهمن 94 23:40
سلام مونا جان زیارتتون قبول و همیشه به زیارت و خوشی و سفر عزیزم کوچولوهای نازتون رو خدا حفظشون کنه براتون
مامان مونا
پاسخ
سلام هدیه جان . مرسی خانمد. ان شا... شما هم به زودی مشرف بشید .
مامان علیرضا
11 اسفند 94 8:27
زیارت هاتون قبول باشه آقا و خانوم...
مامان مونا
پاسخ
سلام . ممنون دوست عزیز . ان شا.... روزی شما .
مامان ریحانه
3 اردیبهشت 95 23:59
سلام مونای گلم خوبی عزیز دلم علی و باران نازم چطورن الهی که تنتون سلامت باشه و زندگیتون سرشار از خنده و شادی باشه مونا جونم شرمنده از اینکه این مدت نتونستم بیام و بهت سر بزنم ولی شما مثل همیشه منو شرمنده کردی و با پیامهای مهربونت دلمو شاد کردی در این روزگاری که شادی کمتر به سراغ دل گرفتم میاد فدای محبتت دوست خوبم خیلی دلم براتون تنگ شده خیلی دوست دارم پست جدید بذاری و از این روزای کوچولوهای نازت بنویسی البته به همراه عکسای قشنگشون بیصبرانه منتظرم دوست عزیزم ببوس روی ماه علی و باران نازمو
مامان مونا
پاسخ
سلام ریحانه جون . خوبی بچه های گلت خوبن . الان میام پیشت .