علی عزیزمعلی عزیزم، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 27 روز سن داره
باران  عزیزمباران عزیزم، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 23 روز سن داره

علی کوچولو وباران خانوم ما، همه زندگی مامان و بابا

تولد بردیا کوچولو مبارکه...

سلام دوستان عزیز. سال نو رو تبریک عرض میکنم.انشاله مفصل با عکسهای علی عزیزمون در تعطیلات می آییم خدمتتون. فعلا تولد یک نی نی دوست داشتنی رو قراره تبریک میگیم: سلام بردیای عزیز. تولدت مبارک باشه گل عزیز ما. این روزها مامان و بابای مهربونت (عمو امیر و خاله مهزاد) حسابی سرگرم بچه داری اند... انشاله 120 سال عمر پربرکت در زیر سایه امام زمان عج و پدر و مادرت داشته باشی. علی کوچولو تولدت رو (14 فروردین92) صمیمانه تبریک میگه   پی نوشت: بردیا کوچولو پسر پسرعموی مامانیه... ...
27 فروردين 1392

روزهای پایانی سال 91

یک دستاتو مبیری پایین و بالا و با حرارت می گی :باشو... باشو (پاشو) وقتی چیزی می خوای و یا خوراکی محبوبت که جلوت بوده تموم شده!! و خوب طبیعتا ما در هر موقعیتی باشیم باید بلند شیم !! فعلا یه مدتیه پیش بابا حجت هستیم و همراه بابا حجت ظهرها و عصرها وضو می گیری و تا میری کنار روشویی می گی صابو ... صابو و صابون رو میخوای تا باهاش بازی کنی!! گاهی مسح پاهات رو چند بار انجام میدی و یا گاهی که کسی در حال و ضو گرفتنه میری و براش مسح پا می کشی!! خلاصه اینکه باباحجت و خاله مهسا حسابی بهت خوش میگذرونند. همینجا از طرف خودم و تو صمیمانه ازشون تشکر میکنم.   دو   ب رو...برو... وایسا...وایسا ...  میدو...
21 اسفند 1391

خوش آمد گل وزان خوشتر نباشد...

سلام علی عزیزم. تولد دوسالگیت مبارک باشه پسر گلم. انشاله 120 سال عمر پر برکت داشته بشی گل یکی یکدونه ما خیلی دوست دارم معصومیت بی همتای کودکی ات را تا اونجایی که میتونی در بزرگسالی ات هم حفظ کنی. انشاله عزیز دلم انشاله خداوند تو و همه کوچولوهای دنیا رو سلامت و شاد نگه داره. آمین... ...
19 اسفند 1391

فرهنگ لغت این روزهای علی کوچولو

سلام. عید ولادت پیامبر عظیم الشان اسلام ص و امام جعفر صادق ع بر همه شما دوستان عزیز مبارک  بابت این همه تاخیر ببخشید. بچه داریه دیگه... البته یه مدت هم قحطی لب تاب بود!! با لطف و کمک خداوند متعال علی کوچولو انشاله یکماه و هشت روز دیگه دو ساله میشه. در ابتدا می پردازم به فرهنگ لغت این روزای علی کوچولو: وا وا وا وا...وقتی چیزی رو به هم میریزه میگه و یا یکی  از بزرگترها لیوانی بشقابی چیزی از دستش می افته و همزمان دست راستش رو بر دست چب میکوبه و میگه وا وا وا...! آجی: حاجی بابا – دو تا بابابزرگهاش***آمان: بابا آرمان*** ماما جی: مامان جون لایایایایا: لا اله الا الله گاشی: گوشی...
11 بهمن 1391

حکایت لحظه های 30 سالگی من

فالله خیر حافظا و هو ارحم الراحمین برداشت اول: خدا رو شکر که خاله مهسای مهربون مزد زحماتش رو گرفت و در مقطع دکترای شیمی معدنی در دانشگاه صنعتی شریف پذیرش شد. بهت تبریک میگیم خاله مهربون که این روزا که من سر کار میرم زحمت علی کوچولو حسابی با شماست . یقین داشته باش همگی با کمال افتخار بهت افتخار می کنیم...! برداشت دوم:  تازگیها اسمتو یاد گرفتی میپرسم اسمت چیه میگی ع...دی و  وقتی می پرسیم علی کجاست با دست عکست رو روی دیوار نشون میدی و میگی ع...دی! البته گاهی فقط بخش اول کلمات رو میگی مثل: آریا(پسر خاله مهربونت): آ مونا : نا  تو تو چی میگه: جی جی (همون جیک جیک) هاپو چی ...
30 شهريور 1391

خاطرات یک ماهه ابتدای تولد ...

    (عکس بالا :عکس لحظات اولیه تولد علی ناز ما ) سلامی دوباره به همه دوستای گلم   از نظرات ارزشمندتان سپاسگزارم پس از معاینات نهایی توسط  خانم دکتر امینه صابونچی در روز ۱۴ اسفند دکتر وقت نهایی ۱۹ اسفند را تعیین کرد و با اینکه من و همسرم تمایل داشتیم تا اول فروردین برای تولد علی کوچولو صبر کنیم اما نتایج سونوگرافی و معاینات دکتر حاکی از اون بود که نگهداری بچه بیش از این زمان مضر هست و برای بچه و حتی مادر خطرناکه. شش ماه بعد عروس دایی همسرم که دوست داشت بچه اش روز تولد امام رضا ع به دنیا بیاد و بچه رو چند روز اضافه نگه داشته بود دچار مشکلات فراوانی شد... از امکانات و پرسنل بیمارستان مادران نهایت ...
30 شهريور 1391