علی عزیزمعلی عزیزم، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 19 روز سن داره
باران  عزیزمباران عزیزم، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 15 روز سن داره

علی کوچولو وباران خانوم ما، همه زندگی مامان و بابا

حکایت لحظه های 30 سالگی من

1391/6/30 22:03
نویسنده : مامان مونا
1,202 بازدید
اشتراک گذاری

فالله خیر حافظا و هو ارحم الراحمین

برداشت اول:

خدا رو شکر که خاله مهسای مهربون مزد زحماتش رو گرفت و در مقطع دکترای شیمی معدنی در دانشگاه صنعتی شریف پذیرش شد. بهت تبریک میگیم خاله مهربون که این روزا که من سر کار میرم زحمت علی کوچولو حسابی با شماست . یقین داشته باش همگی با کمال افتخار بهت افتخار می کنیم...!

برداشت دوم:

 تازگیها اسمتو یاد گرفتی میپرسم اسمت چیه میگی ع...دی و وقتی می پرسیم علی کجاست با دست عکست رو روی دیوار نشون میدی و میگی ع...دی! البته گاهی فقط بخش اول کلمات رو میگی مثل:

آریا(پسر خاله مهربونت): آ

مونا : نا

 تو تو چی میگه: جی جی (همون جیک جیک)

هاپو چی می گیه: هاپه ( بر وزن آبه!)

 پیشی چی می گه: م... م... ( به فتح م)

بادکنک: با

برق : ب (به فتح ب)

برداشت سوم:

 هفته قبل دو بار دستتو بریدی و هر دو بار هم مثل همیشه خدای مهربون کمک کرد. خیلی گریه کردی و من هم خیلی غصه خوردم... فردای اون روز هم دندونات محکم به میز زیر تلویزیون خورد و دندون جلوت لب پر شد متاسفانه... فعلا سرگرم تجربه و لمس زندگی ما بزرگترها با همه خطراتش هستی.

 برداشت چهارم:

علاقه جالبی به نخ دندان داری و هر وقت یک نفر از دور و بری ها نخ دندان میکشه شروع می کنه به ن.. ن...( به فتح نون) گفتن... و وقتی یک تیکه نخ دندان بهت میدیم به تقلید از دیگران اون رو بین دندونهات میکشی...

تعطیلات عید فطر هم جای شما خالی رفتیم گرگان. اوایل هوای اونجا حسابی گرم و شرجی بود اما دو روز آخر رو رفتیم روستای زیارت در 7 کیلومتری گرگان که آب و هوای بسیار مطبوعی داشت. جای همه شما حسابی خالی. اما در راه برگشت در جاده فیروز کوه تصادف نسبتا شدیدی داشتیم که با رحم بیکران خداوند مهربان آسیب جدی به ما و علی وارد نشد. دلیل تصادف هم جاده مه آلود و لغزنده بودن سطح جاده بود که منجر به تصادف زنجیره ای 8 یا 9 عدد ماشین شده بود.

از خداوند ممنونیم که این حادثه را به خیر گذراند. همینجا از همه دوستان عزیزم میخوام صدقه روزانه رو اصلا فراموش نکنند و روزی 5 بار آیه شریفه فالله خیر حافظا و هو ارحم الراحمین را تلاوت کنند.

و این است حکایت لحظه های 30 سالگی من...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

فاطمه
29 شهریور 91 14:46
موناي عزيز، مامان مهربون
از شنيدن خبر قبولي مهسا واقعا خوشهال شدم.
مبارك باشه
علي كوچولوي خوشگل را هم از طرف من ببوس


سلام خانم دکتر. ممنون از بازدیدت و تبریکت. انشاله سفرتون به خیر و سلامت باشه. ما رو از خودت بیخبر نذار.

شهره
29 شهریور 91 20:27
سلام مونا جان
منم قبولی خواهرتون رو تبریک میگم.خوشحال شدم. پایدار باشی در کنار علی کوچولوی عزیز


سلام خاله شهره عزیز. خوش به حال علی که هرچی کامنت براش میاد ماشاله همه دکتر هستند! انشاله فارغ التحصیلیت عزیزم . مهسا هم بابت تبریکت صمیمانه تشکر میکنه.
خاله الی
30 شهریور 91 20:09
قبولی مهسا جون رو همون روز بهم خبر دادی
خیلی خوشحال شدم
از طرف منم بهش تبریک بگو
وای اما چه اتفاقاتی افتاده بود خبر نداشتم
خدا رو شکر به خیر گذشته
مونا جون ی کم بیشتر حواست به علی باشه



متشکرم خاله الی عزیز. چشم انشاله حواسم بیشتر به علی خواهد بود. شما هم دعا کنید و اگر برات مقدور بود عکسی از برادرزاده گلت برام ایمیل کن. مبیوسمت
فرزانه
1 مهر 91 8:55
سلام موناي عزيرم
عكساي علي ماشاالله خيلي خوشگلن از الان گفته باشم كه شوهر خودمه ها!
خيلي خوشحال شدم كه مهسا جون قبول شده آفرين نميدونستم اينقدر دختر سخت كوشيه از طرف من بهش تبريك بگو
ايشالله با تجربه هايي كه بدست مياري يه كم بيشتر مراقب علي باشي!


سلام خانم مهندس. لطف داری شما. مهسا هم بابت تبریکت تشکر می کنه. انشاله قبولی شما. بابا اونقدر برای سر زدن به ما امروز و فردا نکن!! من که خیلی دلم برات تنگ شده. میدونی چند وقته قراره به ما سربزنی؟ بیا و بقول خودت این همسر فسقلی ات را ببین!!
amindokht
7 مهر 91 9:57
salam ali jonam.faday oon toooo goftnat.movafaghiyate khale mahsaro tabrik migam.doset daram alijonam


سلام خاله امیندخت مهربونم. ممنون بابت تبریکت هر چند که تلفنی هم زحمت کشیدی و تبریک گفتی عزیزم. انشاله همیشه خنده روی لبهات باشه