علی عزیزمعلی عزیزم، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 24 روز سن داره
باران  عزیزمباران عزیزم، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 20 روز سن داره

علی کوچولو وباران خانوم ما، همه زندگی مامان و بابا

عکسی روی ماه افتاد / علی کوچولو راه افتاد

1391/5/16 16:08
نویسنده : مامان مونا
747 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به همه خاله های مهربون علی کوچولو...

طاعات و عبادات همگیتون انشاله قبول باشه.

علی کوچولو خدا رو شکر دو هفته ای هست که دیگه مستقلا چند قدمی برمیداره. مبارک باشه گلگلم. انشاله این قدم سرآغاز قدمهای بزرگ در زندگیت باشه. قدمهایی که انشاله فقط برای رضای خدا برداری...

پنجشنبه هم رفتیم مرکز بهداشت و خاله مهربون  بهداشت گفتند نسبت به ماه پیش اصلا وزن نگرفتی پسرکم و بقول خاله میترا از بس که چیزی نمیخوری...! و هر چی میذاری دهنت همزمان رنده میکنی میدی بیرون. البته خاله نوشین مهربون میگه که توقف وزن گیری بچه ها در این سن به علت دندون در آوردن طبیعیه. الان حسابی آبریزش دهان داری و گاهی به حدیه که جلوی لباست کلا خیس میشه!به لطف خدا دو تا آسیاب بالا، یکی پایین و دوتا نیش بالا جوانه هاشون پیدا شده  دارند رشد میکنند. مبارکه پسرکم.البته  طبیعتا تو خیلی اذیت میشی و نق میزنی عزیز دلم. خوبیش به اینه که انشاله بزرگ میشی و یادت میره!!!

خاله های مهربون

.دیگه براتون بگم که کفش علی کوچولو رو هم از خیابون سنایی گرفتیم و پنجشنبه افطار که با عمه آذر و بچه های گلش امیرصدرا و فاطمه خانم رفته بودیم باغ پردیس علی قلقلی کفشهاشو پا کرد و به سلامتی راه رفتن با کفش رو آغاز کرد...

و اینکه سرانجام با تلاشهای شبانه روزی(!) من و خاله مهسا و خاله لیلا( دخترعموی همسرم) و سایرین علی جونم اجزای صورت و دست و پا رو تقریبا بخوبی یاد گرفته اما علاقه زیادی به نشون دادن لب داره و پاسخ دادن به اینکه لبت کجاست یک نوع روحیه دهی و دوپینگ براش محسوب میشه! با دستاش تند تند لب پایینش رو به پایین حرکت میده وگاهی میمونه روی همین حرکت و ترجیح میده به جای نشون دادن سایر اجزای صورت همین کار رو بکنه!

یکی دیگه از سرگرمیهای پسر نازمون اینه که به در دو سانس(بقول باباش) عصر و آخر شب همراه با باباییش دنبای گربه های کوچه بدوند و تازگیها یاد گرفته وقتی میپرسیم پیشی چی میگه با صدایی ناز و آرام میگه م... (م کشداربه فتح میم ) آخه مامانی چون تو. فکر میکنی ... پیشیها فقط آرام میو میو میکنند!!. اصلا پسر مهربونم به نظر تو  توی دنیا همه چی آرومه...!

همچنین تازگیها به آب میگه "آ" و مستقلا با لیوانش هم آب میخوره اما غالبا پس از اتمام آب لیوان یا رفع تشنگی لیوان رو پرت میکنه! که مقتضای سنشون هست و فعلا نباید حساسیتی به خرج داد.

پسرم... امیدوارم تو و تمام کوچولوهای دنیا همیشه شاد شاد باشید و برای ما بزرگترها دعا کنید که معصومیت چهره و پاکی  قلب مهربونتون رهگشای گره ها و سختی های زندگیست...

خدایا

سپاسگزاریم که همه کوچولوها رو  همیشه زیر چتر حفاظت خودت نگه میداری

این بزرگترین دلخوشی ما پدر و مادر هاست...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

پرشکوه
16 مرداد 91 0:14
سلام مونا جون خدا رو شکر علی داره بزرگ میشه و مستقل می تونه رو پای خودش وایسه فکر کنم یکی از سخت ترین دوران بچه داری همین موقع دندون در اوردنه که وقتی بزرگ شد یادت میره خدا علی رو برای مامانش حفظ کنه.


سلام پرشکوه عزیز. انشاله خداوند همه بچه های دنیا رو چه کوچیک و چه بزرگ برای والدینشون حفظ کنه.همچنین شما رو. طاعات قبول. التماس دعا

نزیهه سادات
16 مرداد 91 0:39
چقدر این جمله ت به دلم نشست "قدمهایی که انشاله فقط برای رضای خدا برداری..."
آمین



متشکرم خاله مهربونم. ایشالا بتونیم بچه هامون رو با ایمان واقعی بزرگ کنیم که سربلندی واقعی همینه...
عاطفه
16 مرداد 91 9:11
خدا براتون حفظش کنه و تمام لحظه لحظه عمرتون بهش افتخار کنید



سلام خاله عاطفه مهربون.یکی از افتخارات من دوستی با شماست. انشاله همونطور که در تحصیل علم موفق بودید در تمام مراحل زندگی هم سربلند باشی و ما هی تند تند بهت افتخار کنیم! انشاله
خاله الی
20 مرداد 91 18:10
سلام عزیزم
چقد چهره عزیزدلم عوض شده
ماشالله واسه خودش آقا شده ها
راه رفتنش رو هم بهت تبریک میگم مونای عزیزم از حالا بهبعد شیطونی شروع میشه!
ثابت موندن وزنش هم ی چیز طبیعیه نگران نباش گلم
التماس دعای زیاد مامان علی کوچولو

سلام خانم گل. از لطفت که همیشه نسبت به من وعلی داری ممنونم. طاعات و عبادات قبول.مطمئنم که برادرزاده گلت حسابی آقایی شده برای خودش هزار ماشاا... ببوسش از طرف من
به خانواده سلام برسون...


سمانه (مامی آرشام)
28 مرداد 91 10:40
ماشالله به این گل خانومم میشه اگر دوست داشتین به گل پسر من که عیدی نوروزم ست رای بدین تو نظرات بخش زیر شماره 24 ( گل پسر من ) رای بدید http://koodakeman91.niniweblog.com/post203.php
khale azi
28 مرداد 91 15:02
مونای عزیزم خیلی زیبا احساسات مادرانه ات را می نویسی.. من آرزو میکنم یه روزی مادر بشم اگه خدا منو لایق این لطف بدونه.. از خدا میخوام که مراقبتون باشه..


سلام خاله مهربون. سپاسگزارم. انشاله شما هم حس زیبای مادر بودن رو تجربه می کنی. امیدوارم خداوند همه کوچولوهای کره زمین رو که معصومیت از نگاهشون میباره محافظت کنه. شما هم انشاله همیشه سلامت باشید آمین


❤مامان آزی❤
3 شهریور 91 12:11
شما هم در مسابقه رویای زیبا شرکت کنید شاید کوچولوی شما اینبار برنده ما باشه حتما بیاید و بخونید شرایط و ثبت نام کنید خوشحال میشیم